یادی از سعدی

چند بیت شعری ازسعدی
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
گفته بودم جگرم خون نکنی باز کجایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیا د م
وین نداند که من از بهرغم عشق تو زادم
نغمه ی بلبل شیراز نرفته است زیادم
دوستان عیب کنندم که چرادل به تودادم
بایداول به توگفتن که چنین خواب چرایی
تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشا نه
مرغ مسکین چه کند گر نرود در پی دا نه
پای عاشق نتوان بست به افسون فسا نه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد