یادی از باباطاهر

شعرها
ازباباطاهر
یکی درد ویکی درمون پسنده
یکی وصل ویکی هجران پسنده
من از درمون و درد و وصل هجرون
پسندم آنچه جانون پسنده
ازبهار
ای دیو سپید پای دربند ای گنبد گیتی ای دماوند
ازسیم بسر یکی کله خود زآهن بمیان یکی کمربند
تو مشک درشت روزگاری ازگردش قرنها پس افکند
ازحافظ
این چه شوریست که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم
و
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
از خاقانی
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه عبرت دان
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد